جدول جو
جدول جو

معنی کان بالا - جستجوی لغت در جدول جو

کان بالا
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 33هزارگزی شمال خاوری بیرجند ناحیه ای است کوهستانی معتدل ودارای 35 تن سکنه میباشد، فارسی زبانند، از قنات مشروب میشود، محصولاتش: میوه، غلات و بادام است، اهالی به کشاورزی گذران میکنند، مزرعۀ کربلائی محمدبیک ساویه جزء همین ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میان بالا
تصویر میان بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند، میان قد
فرهنگ فارسی عمید
جوانی هم بالا و همسال داماد که شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت می کند، ساق دوش
فرهنگ فارسی عمید
(کُ کِ)
نام محلی است کنار راه طهران به چالوس میان واریان و زره گان در شصت و هشت هزار و سیصد گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ چِ نِ)
دهی است از دهستان مرغا بخش ایذۀ شهرستان اهواز. دارای 115 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است از دهستان مال اسد بخش چغلوندی شهرستان خرم آباد که در 6 هزارگزی خاور چغلوندی و یک هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آبادکه از مرکز بخش به بروجرد منتهی میگردد واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 180 تن سکنه. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و چادربافی و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ مال اسدی میباشند و عده ای در ساختمان و عده ای در چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام به اطراف ییلاق و قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یامْ)
مرد متوسطقامت. (آنندراج). نه بلند و نه کوتاه. (ناظم الاطباء). میانه بالا. میانه قد. آنکه قدش نه بلند باشد نه کوتاه. متوسطقامت. (از یادداشت مؤلف). نه بلند و نه کوتاه. (ناظم الاطباء). ربعه. که قدی متوسط نه بلند و نه کوتاه دارد. که قامتی باندام دارد نه درازی دراز و نه کوتاهی کوتاه. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به میانه بالا شود
لغت نامه دهخدا
به ارتفاع کوه، به بلندی کوه:
ببخشید چندانش از گونه گون
شده توده یک کوه بالافزون،
اسدی
لغت نامه دهخدا
(گِ بَ)
دهی است از دهستان مهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 12 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و میوه ها، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. مزرعۀ گزان پایین جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ تِ)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 272 تن است. آب آن از قنات. محصولات عمده آنجا غلات. صنایع دستی آنان قالیچه و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دامین که در بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر واقع است و 180 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان زاوه است که در بخش حومه شهرستان تربت حیدریه واقع است و 601 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ یِ)
دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ بَ)
دهی از بخش حومه شهرستان ایرانشهر است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ)
دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع در 70هزارگزی شمال باختری بندرعباس سر راه فرعی خمیر به بندرعباس با 215تن سکنه آب آن از چاه و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. یک باب دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ/ هَُ دِ)
دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 294 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از شاه بمعنی داماد و بالا بمعنی همدوش، (از فرهنگ نظام)، بمعنی همدوش است و به ترکی ساقدوش خوانند و آن شخصی باشد که بقدو بالا و سن و سال موافق باشد با قد و بالا و سن و سال کسی که او را داماد میکنند و او را نیز مانند داماد آراسته کرده همراه داماد بخانه عروس برند، (برهان قاطع)، شه بالا، شه باله، (برهان قاطع)، کسی که بقد و بالای داماد باشد، (انجمن آرا) (آنندراج) :
در شادی خضرخان والا
شادی خان است شاه بالا،
امیرخسرو (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
قسمت منحنی کمان مابین محل دست و سر بالایی کمان. (از ناظم الاطباء) ، خانه بالایی. غرفه
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام قدیمی شهر پکن است. این نام در قرون وسطی بشهری گفته میشد که در محل کنونی پکن قرار داشت. و اصل آن مغولی و بمعنی ’شهرخان’ است. پیش از آنکه خان بالغ پایتخت شود شهری از شهرهای چین بود و چون قبلای قاآن بسلطنت رسید پایتخت دولت مغولی شد. قبلای قاآن پس از فتح مناطق شرقی چین پایتخت خود را از قراقوروم به آنجا آورد. تا قبل از غلبۀ مغول مناطق غربی و شرقی آسیا بهم مربوط نبود و پس از فتوحات مغولان این دومنطقه بهم مربوط شدند و مسافران قرون وسطایی توانستند از اروپا بچین روند و با رفتن خود اسمائی که شهرهای چینی از مغولان گرفته بودند، به اروپا ببرند. قبلای قاآن شهر جدیدی بجای شهر قدیم بنا کرد و بنای آن شهر بسال 1267 میلادی پایان یافت. امروز به استثنای 13 قسمت شمالی آن بقیه همان قسمت تاتارنشین پکن کنونی است. بنظر می آید قصر قبلای قاآن در محل قصر شاهان مانچوقرار داشته است. بنابر قول مارکوپولو خان بالغ شکل مربعمستطیل داشته و محیطش 24 میل بوده و دیوارهای آن 50 پا ارتفاع داشته است. خان بالغ نه تنها پایتخت خانهای شرقی بود، بلکه انتهای راه تجارتی زمینی بود که آسیای غربی را بچین وصل میکرد. و همچنین در منتهی الیه راه کاروانرو تجار اروپایی به چین قرار داشت یعنی خان بالغ چون شهر زیتون بود که در جنوب شرقی چین واقعاست و منتهی الیه راه دریایی بود که از هند می آمد. مارکوپولو از راه اول بچین رفت و از راه دوم بازگشت. بنظر میرسد در زمان مارکوپولو تعداد مردمی که در داخل شهرخان بالغ بتجارت مال التجارۀ این کاروانیان اشتغال داشته اند کمتر از مردمی بوده که در خارج شهر بدان اعاشه میکرده اند. اسم خان بالغ در دورۀ سلطنت مینک به پکن تبدیل یافت. (از دائره المعارف بریتانیکا).
-اطلس خانبالغی:
رخی کز آبله مانند نقش کمخا بود
نمود اطلس خانبالغی ز شوکت و فر.
نظام قاری (از دیوان البسۀ ص 159).
- کاغذ خان بالغ، کاغذی بوده است که در خان بالغ میساخته اند و به اسماء: ’ورق صینی’ ’قرطاس صینی’ مشهور بوده است.
- کمخای خانبالغی، نام کمخای بوده است که در خان بالغ درست میکرده اندو ’کمخا’ جامۀ نفیس منقش و یکرنگ میباشد. رجوع به کمخا شود:
کمخایی خانبالغی و شرب زرفشان
هرکس که دید نقش پری خواند یا ملک.
نظام قاری (از دیوان البسۀ ص 90)
لغت نامه دهخدا
(بَ نِ)
دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون است و 340 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بام برتر. بام برین.
لغت نامه دهخدا
(غِ)
دهی است از دهستان بالاگریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد که در 15 هزارگزی جنوب ملاوی و 6 هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک در تپه ماهور واقع است، ناحیه ای است گرمسیر با 120 تن سکنه و آب آن از چشمه باغ تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و پشم و شغل مردمش زراعت و گله داری وصنایع دستی زنان فرش بافی و راهش مالرو و در مواقع خشکی اتومبیل رو است. ساکنان آن از طایفۀ هفت تخمه و کپرنشین میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گوربخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 45 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 8 هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دارزین واقع است، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیربا 47 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 85 هزارگزی شمال کرمان بر سر راه مالرو شهداد به راور واقع است و15 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سگونداست که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفۀ سگوند هستند و زمستانهابه قشلاق می روند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 156 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات. لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میان بالا
تصویر میان بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند میان قد متوسط القامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانیبال
تصویر کانیبال
فرانسوی از اندلسی آدمخوار
فرهنگ لغت هوشیار
جوانی هم سن و هم قد داماد که شب عروسی دوش بدوش داماد حرکت میکند ساق دوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه بالا
تصویر شاه بالا
ساق دوش
فرهنگ فارسی معین
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از هلی پشته ی شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی